یکی از مسائلی که در دهه هاي اخیر در سطح جهانی ظهور و بروز یافته و جوامع مختلف و ادبیات غالب آنها را متأثر کرده، نگرشی جهانی به
مسائل سیاسی، فرهنگی و اقتصادي جوامع است. این مفهوم که به خاطر برداشت هاي متفاوت در تعابیري چون جهانی شدن و جهانی سازي بیان
می شود، از جمله مفاهیم پر ابهامی است که با موضع گیري هاي گوناگون مثبت و منفی رو به رو شده است. آنچه مسلم است اینکه این جریان
عام، پدیده یا پروژه اي است که در عرصه هاي متفاوت به ایجاد روابط میان واحدهاي مستقل ملی همت گماشته و در وراي سیاست هاي آن
نشانه هاي زیادي از قدرت استیلاطلب غرب را می توان مشاهده کرد که آمریکایی شدن بر اساس روي آوردهاي سکولاریستی و لیبرالی ، وجه
غالب آن است. آنچه در این مقاله مورد بحث است، نحوه و نوع سازگاري جهانی سازي اسلامی با این جریان و قابلیت هایی است که اسلام در
این عصر دارد. با توجه به اینکه آموزه هاي اسلامی با مبانی معرفتی، انسا ن شناختی و هست ی شناختی ناب خود، که همگی هماهنگ با فطرت بشري
است و بر محورهاي برادري، صداقت، معنویت، ایمان به خدا و فطرت م ی باشد و عدالت مرکز ثقل آنها است، می توان گفت این آموزه ها قابلیت
فراوانی براي جهان ی شدن در عرصه هاي مختلف اعتقادي، شیوه کامل زندگی و نظم سیاسی تمام عیار دارد. البته باید با به کارگیري استراتژي هاي
مهمی به حاکمیت آنها در سطح جهانی همت گمارد.
واژه هاي کلیدي: جهان ی شدن، جهان ی سازي، جهانی سازي اسلام، غرب ی شدن، فطرت، عدالت و ایمان به خدا.
از مهم ترین رخدادهاي دنیاي امروز، دو جریان نوگرایی و مابعد نوگرایی است که در آن ارزش انسان تحت الشعاع جهان و علم مادي
قرار گرفت و در سایۀ عقلانیت ابزاري، به نفی، یا کم اهمیت جلوه دادن سنت ها و باورها پرداخت. از درون نوگرایی یا مدرنیته مفهوم
پر ابهام دیگري به نام جهانی شدن یا جهانی سازي ظهور و بروز یافت و به جریان سهمگینی تبدیل شد و نفوذ خود را در حوزه هاي
مختلف گستراند که براي برخی هراس انگیز و براي برخی دیگر دورنمایی از ایجاد آرمان شهري موعود بود. این جریان، بیش از یک
دهه است که به طور پر رنگ و ملموس ترى مطرح گردیده؛ اما در عین حال توصیف کاملى از آن صورت نگرفته است؛ آنچه مسلّم
است، این پدیده در بستر جهانى رشد و نمو کرده است که در آن، علم به معناى اثبات گرایانه اش وجه غالبى یافته و به عنوان غایت به
آن نگریسته مى شود و از ابهام آمیزترین اصطلاحات و پدیده هاى چند بعدى است که قابل تسرّى به حوزه ها و اشکال گوناگون حقوقى،
اجتماعى، سیاسى، نظامى، تکنولوژیکى و غیره مى باشد.
اصولاً فرایند جهانى شدن به بروز واکنش هاى مختلف و حتى متناقض منجر شده است؛ برخى این پدیده را نویدى در مسیر ایجاد
جهانى دمکراتیک و متحد مى دانند که با اتکا به یک فرهنگ جهانى شکل مى گیرد و به قول مک لوهان به استقرار دهکده جهانى 1
م ىانجامد. این افراد بیشتر از افق اقتصادى به مسئله مى نگرند و کمتر دغدغه هویت هاى ملى و باورهاى دینى و فرهنگى دارند.
پیشرفت هاى علمى در سایه ایجاد محیط مساعد براى تحقیقات و کارهاى علمى، پیشرفت اقتصادى و تأمین مادى، جهانى شدنِ افق دید
و حوزه فعالیت هاى تجارى، سرمایه گذارى ها و خدمات، آزادسازى بیشتر و بهتر حوزه هاى تحرك و فعالیت و کارآمد کردن حکومت،
افزایش رقابت ها در سطوح اقتصادى و نیز انتقال بیشتر و بهتر تکنولوژى و بهبود وضعیت زندگى جمعیت کشورهاى در حال توسعه
(کومسا، بی تا، ص 188 ) و غیره، همه اینها باعث شده است تا عده اى جانبدارانه از این پدیده حمایت نمایند.
عده اى دیگر، آن را حاصل از دست رفتن و گم گشتگى هویت مى دانند و از اینکه چنین وضعى رخ داده، تأسف مى خورند (مجله
اندیشه جامعه، 1378 ، ص 10 ). به نظر این عده، شاید بزرگ ترین پیامد منفى که جهانى شدن به دنبال دارد، بحران هویت 2 است؛ یعنى
اصولاً تغییرات بنیادى که در جامعه پدید مى آید، هویت ها را نیز به چالش خواهد کشید، همان گونه که هویت جهان باستان در مقابل
شروع عصر جدید رنگ باخت و هویتى دگرگون یافت؛ به طورى که در این عصر جهان باستان مفهوم خود را از دست داده است
از یک « هویت همه ساکنان زمین » (اباذري و همکاران، 1372 ، ص 9) با افزایش چشم گیر گسترش یابنده ارتباطات به نظر مى رسد که
منشأ واحد شکل بگیرد که ناشى از گسترش فرهنگ غرب به همه جوامع است. همچنین بحران هاى اقتصادى، تضعیف دموکراسى،
رشد فرقه گرایى و قومیت طلبى، وخیم تر شدن وضعیت محیط زیست، جنگ فقر و غنا و غیره، از دیگر پیامدهاى منفى است که این
دسته بر مى شمرند و همچنین قائلند که جهانى شدن فاجعه اى است که میزان مشارکت جهان سوم را در حداقل و بلکه در صفر نگه
م ىدارد.
بالاخره عده اى هم مى کوشند در راه حفظ ویژگی هاى خود دست به مبارزه بزنند و حتى از توسل به راه ها و روش هاى پر بیم و
خطر براى حفظ هویت ها، باورها و فرهنگ خود بیمى به دل راه ندهند.
این پدیده از ابتداي حضور و بروزش، در جوامع اسلامی، از جمله ایران نیز با سه تفکر متفاوت رو به رو بوده است:
1. آن دسته که آن را رد مى کنند و بیشتر بر وحدت و یکپارچگى فرهنگ ملّى تأکید دارند و از طرف دیگر، جهانى شدن را خاسته و
بر آمده از قدرت هاى برتر می دانند.
2. آنهایى که احترام و جایگاهى براى جهانى شدن قائل هستند. این دسته از افراد، ضرورت ادغام در اقتصاد جهانى را گوشزد
م ىکنند و یک نوع تفکر لیبرال دموکراسى بر نگرش آنان حاکم است.
3. آنهایى که معتقدند ما باید در این وضعیت جدید جهانى تعریف دوباره اي از خود داشته و با اعتماد به نفس خود نباید از
تحولات بین المللى خیلى فاصله گرفته و از فرهنگ ملّى یک تعریف محدود بنماییم و با حضور در سطح بین المللى و قدرت چانه زنى،
رقابت خود را به حداکثر امکان برسانیم (سجادپور، 1381 ، ص 88 ). در این دسته از افراد نوعى واقع گرایى وجود دارد که در ادامه به
آن خواهیم پرداخت.
به هر صورت، مطالعه اینکه این پدیده چه اثراتى را به طور عموم بر جوامع و به خصوص براى جامعه ما خواهد داشت و اینکه
استراتژي و نحوه برخورد با آن، چگونه باشد، داراي اهمیت فراوانی است، به خصوص شناخت پدیده جهانى شدن براى کشورهایى که
بر حفظ ارزش هاى فرهنگى خود اصرار مى کنند و در صحنه سیاست بین المللى کمتر به قدرت هاى برتر وابسته اند، از جهت تهدیدها و
بحران هایى که این پدیده براى آنها به دنبال دارد، بسیار مهم است. همچنین یافتن پاسخى مناسب براى اصلى ترین دغدغۀ در این
نوشتار که دین و دینداران آستانه ورود این پدیده خطیر و یا در مقابله با آن، چه عکس العمل هایى خواهند داشت، به اهمیت بحث
افزوده است.
برداشت هاي سلبی و ایجابی از این مفهوم، باعث به وجود آمدن جبهه هاي مختلفی شده است که در سایۀ آن تعاریف گوناگونی را
؛ پدید می آورد (ر.ك. سوئیزي و دیگران، 1381 ، ص 84 ؛ کومسا، بی تا، ص 183 ؛ رابرتسون، 1380 ، ص 296 ؛ واترز، 1379 ، ص 60
زنجیره اي از دگرگونی ها در عرصه هاي » : رفیعی، 1382 ، ص 11 )؛ اما در کلی ترین معنا می توان گفت جهانی شدن عبارت است از
گوناگون که در جهان، روابط متقابل و متنوعی بین واحدهاي مستقل ملّی برقرار می کند و البته سلطه قدرت هاي بزرگ در نفوذ
حوزه هاي مختلف و گسترش آن که گویاي طرحی پیچیده براي استعمار جدید جهان است بی تأثیر نبوده و چنین گمان می رود که
.« در ادامه به نظام جهان واحدي بینجامد
جهانی شدن یا جهان یسازي؟!
براي روشن شدن این دو مفهوم تبیین این مسئله داراي اهمیت است که این جریان پر شتاب از تغییرات، آیا فرایند و اقتضائی طبیعی
است یا ساخته و پرداختۀ طرح هایی است که در وراي آن، سیاست قدرت هاي بزرگ قرار دارد؟ آنچه مسلم است، دو نگرش کلی در
اینجا وجود دارد: برخی معتقدند اقتضاي دنیاي کنونی ملازم چنین تغییراتی بوده و این پدیده خود مرحله اي از تاریخ است که جهان به
ناگزیر گام به آن نهاده و همۀ کشورها ناچارند تا در جهت آن حرکت نموده و پیامدهاي آن را بپذیرند. دسته اي دیگر، با دیدي منفی به
آن می نگرند و آن را حاصل نقشه و طرح ریزي هاي قدرت هاي بزرگ اقتصادي سیاسی می دانند که در رأس آن آمریکا قرار دارد؛
یعنی پروژه اي است که با فراهم سازي و بهره مندي از امکانات آن، بر سیطرة گسترده اي از جهان دست یافته می شود تا با کنترل بر
عرصه هاي مختلف از گستردگی قلمروي ادیان نیز کم شود و این همان تعبیر جدید از پدیده هاي امپریالیسم استعمار جهانی است که
عمق آن، قدرت هژمونیک غرب است و بیشتر کشورهاي جهان سومی در تقابل با آن قرار دارند (رك. لاریجانی، 1380 ، ص 38 ). غالباً
اطلاق م یشود. البته در پیرامون این دو نگرش کلی، تبیین هاي دیگري « جهانی سازي » و به وجه دوم « جهانی شدن » به صورت اول، واژة
از این جریان وجود دارد. براي مثال، برخی گفته اند: گرچه جهانی شدن توسط برنامه هاي دقیق قدرت هاي بزرگ سامان یافته است؛ اما
با گستردگی آن در سطوح مختلف جهانی از حالت پروژه خارج و به روندي طبیعی اجتماعی تبدیل شده است؛ به عبارت دیگر، گرچه
ریشه استعمارگرانه می تواند داشته باشد، اما اکنون کمتر می توان سیطره واحدي بر فرایندهاي آن داشت. عده اي دیگر، به عکس این
قضیه قائل هستند و معتقدند این فرایندي طبیعی بوده است و سپس (به ویژه در دهه هاي اخیر قرن بیستم) به صورت یک پروژه
.( درآمده است (نک. شیرودي، 1381 ، ص 336 338
جهانی سازي، مفهوم دیگري براي آمریکایی شدن
به نظر می رسد در چند دهۀ اخیر، از طرفی ضرورت هاي دنیاي حاضر چنین روندي از تغییراتی را طلب می کرده است و از دیگر سو،
متلازم با آن، سیاست هاي قدرت هاي استعماري نیز در پی سوق دادن آن به سوي برنامه هاي دقیق خود بوده اند. با این فرض، می توان
ایدئولوژیک بودن جهانی سازي، با نوع جهان بینی خود را که در پی ترسیم بایستی هاي ویژه اي است و پاي عوامل و اعتبار انسانی در
میان است، تصور کرد، که مهم ترین هدف آن مستحیل نمودن تمام نظام هاي ایدئولوژیک و تبیین آنها بر اساس برداشت هاي
12 )؛ که در نتیجه آن، نظام هاي اجتماعی باید وضعیت خود را نسبت به غرب - سکولاریستی و لیبرالی است (رفیعی، 1382 ، ص 10
سرمایه داري سامان دهند (واترز، 1379 ، ص 9). غرب چنین القا می کند که یک نیروي جهانی کننده، که خارج از کنترل و ارادة افراد و
گروه ها است، وجود دارد که مقاومت در برابر آن یا جلوگیري از گسترش و رشد آن به شکست منجر خواهد شد. با این تصور به نظر
م یرسد که جهانی سازي در بعد ایدئولوژیک آن که تفاوت چندانی با آمریکایی شدن ندارد بیشترین تعارض را با اسلام دارد تا
رویۀ تکنولوژیکی آن. گرچه ممکن است این تصور تعارض، حتی زمانی که جهانی شدن را روندي طبیعی نیز بدانیم وجود داشته باشد؛
چرا که ماهیت حیات اسلامی با ماهیت زندگی در فضایی جهانی شده که خصلتی آمریکایی دارد (مصاحبه با آلن تورن، 1381 )، عمیقاً
متفاوت، بلکه متعارض است (رك. محسن، 1380 ). شواهد و شرایط موجود در جهان اسلام نیز که امواج ضد آمریکایی در آن به
شدت در حال گسترش است، خود گویاي این حقیقت است که جهان اسلام هرگز با جهانی سازي آمریکایی ضد اسلامی سازگار
.( نیست و این تعارض ژرف می رود تا بنیان هاي آن را سست تر گرداند (نک. رشاد، 1383 ، ص 22
قابلیت هاي اسلام در عصر جهانی شدن
مطالعه بحث جهانی شدن از نگاه دینى قابل توجه است. در آموزه هاى ادیان الهى و وحیانى، به ویژه دین مبین اسلام بسیار سخن از
جهانى اندیشیدن و جهانى سازى به میان آمده است و حوزه ها، محورها و مصادیق آن هم به خوبى بیان شده است. در دین، جهانى شدن
بیشتر به معناي برقراري قسط، عدل، برابرى، برادرى، صداقت، ایمان به خدا، بازگشت به فطرت الهى، مسئولیت و در یک کلام
است؛ ولى مفهوم جهانى شدن به معناى امروزى بیشتر داراي ابهام و ایهام است. در جهانى شدن، اینکه چه چیزى بخواهد « معروف »
جهانى شود، نکته قابل توجهى است. اگر قسط، عدل، قانونمندى، بهداشت و انسانیت جهانى شود، مطلوب تمام جوامع است! اما آنچه
قابل تأمل می باشد، این است که به نظر مى آید این جهانى شدن به رهبرى آمریکا انجام مى شود و آمریکا نماد یک نظام سکولاریستى
است که اصولاً یک نظام سکولاریستى بر اهداف ضد اخلاقى مبتنى است. در جهانى شدن دو چیز مورد توجه است: یکى محتوا، یعنى
اینکه چه چیزى مى خواهد جهانى شود و دیگرى، شیوه آن است؛ یعنى چگونه و به چه قیمتى تمام خواهد شد.
جهانى شدن به مفهوم رایج آن مسلماً بر مبناى ارزش ها و معروف نیست و در شیوه نیز عدالت و فضایل انسانى مورد توجه
نمى باشد؛ بنابراین، در شیوه تدبیر و بهره گیرى از دستاوردهاى مهم و حیاتى آن و پرهیز از عواقب ناگوار آن، شناخت مرزها، اصول،
اهداف و عرصه هاى آن براى آنکه آموزه هاى بلند دینى خود را در این جریان تزریق کرده تا حداقل جامعه ما با در نظر داشتن این
اصول اصیل به این موج بپیوندد، بسیار قابل اهمیت و توجه است. بنابراین، در اینجا مطالعه وضع طبیعى جهان با در نظر داشتن دو
جنبه انجام می شود؛ نخست، در گستره واقعیت موجود کنونى و دیگرى، از زاویه دیدگاه اسلام. آنچه مسلم است، یک جریان عظیمى
در طیف گسترده و در قلمروهاى گوناگون در حال شکل گیرى است که در پى برقرارى یک نظم و یا به تعبیرى، بى نظمى مدرن جهانى
است و به نظر مى رسد در میان دو گرایش کاملاً موافق و کاملاً مخالفى که در این زمینه است، با توجه به خصوصیات و ویژگی هاى
خاص هر جامعه و فرهنگ، وضعیتى که تعریف دوباره اي را از آن بدون اینکه فاصله گیرى یا جذب شدید حاصل شود با اعتماد به
نفس کامل بنماید، مطلوب و راهگشا است.
در جهانی شدنی که از متن مدرنیته شکل گرفته و اهدافی ندارد، به جز آنچه مدرنیته به دنبال آن است، ارتباط محکمی با نظام
سرمایه داري دارد و چون به سبب غایت زدایی و خالق زدایی، انسان جایگزین خدا شده است، به لحاظ معرفتی و فلسفی هرگز امکان
جهان اندیشی در آن وجود نخواهد داشت. همچنین به خاطر نبود هسته بنیادي فرهنگی یعنی تفکر دینی و نیز تضادهاي فلسفی و
خرد خودبنیادي که سرمایه داري مبتنی بر آن است (افروغ، 1382 )، نخواهد توانست در لایه هاي زیرین فرهنگ مردم نفوذ نماید و این
فرصتی مناسب براي عرضۀ ادیان، به ویژه ادیان ابراهیمی خواهد بود و فضایی را براي نخبگان اسلامی خواهد گستراند که سمت و
سوي جهانی شدن را در جهت لایه هاي بنیادین و هسته اي تفکر دینی اسلام معطوف نموده و با مبانی معرفتی و مستحکم خود و استفاده
از ساز و کارهاي مناسب و نفوذ بین نخبگان، تضادهاي موجود در جهانی شدن را نمایان سازند.
البته ادیان در اولین قدم باید عقلانیت خاص خود را که عقلانیت توحیدي است، پیدا کرده و سپس اجتماعی نمایند و ایدئولوژي،
اقتصاد و تکنولوژي خاص خود را بنا نهاده و نهایتاً جهان شناخت خویش را گسترش دهند. البته در این راستا، عوامل عمده اي که
باعث رکود و چالش هاي فرهنگی جامعه هاي اسلامی شده است، باید بازشناسی و مداوا شوند تا به تأثیرگذاري آنان در محافل جهانی
« شبیه گرایی » کمک کند. این عوامل رکود که به تدریج در طول تاریخ به جوامع اسلامی رخنه کرده و نتیجۀ آن پدیدة نامبارکی به نام
است، باید با گسترش آزاداندیشی، شناخت خود و رشد تفکر انتقادي در این جوامع از بین برود.
اسلام با توجه به گزاره ها و معارف عام، گسترده و جامعش این قابلیت را در حد کمال دارا است که مفاهیم اساسی خود را به تمام
فرهنگ هاي دنیا منتقل کند. اگر چه سوگمندانه تحلیل هایی که تا کنون از اسلام شده، کمتر توانسته است اسلام واقعی را آن چنان که
واقعاً هست، به عنوان نقطه مرکزي تمام گفتمان ها معرفی نماید که دیگر گفتمان ها به آن رجوع کنند؛ اما چنانچه اهل اسلام به ویژه
فرهیختگان اسلامی بتوانند در ماهیت بین گفتمانی خود اسلام را در سه عرصۀ اعتقادي (اسلام به عنوان دین)، شیوة کامل زندگی
(اسلام به عنوان دنیا)، و نظم سیاسی تمام عیار (اسلام به عنوان دولت و حاکمیت) طرح نمایند، خواهند توانست همۀ عناصر را به
وحدت فراخوانده و هویت آنها را معین کنند.
اسلام داراي ملاك هاي فراوانی است که قابلیت طرح آن در سطح جهانی را آسان می کند. ملاك هایی همچون: انطباق با فطرت،
سهولت و انعطاف پذیري، غیر زمانمند بودن، تعادل میان دستورات آن، عقلانی بودن، توجه به خصوصیات انسان و بالاخره اصل مهم
اجتهاد (که با عنایت به قوانین، اصول و ارزش هاي کلی، امر به متخصصان دینی واگذار شده است که مسائل آینده را با قواعد کلی
منطبق کنند).
نقطۀ مرکزي این ملاك ها، توحید است و سرچشمه خصیصۀ جهانی بودن براي حکومت دینی این دریاي بیکران است، پایگاه
توحیدي این حکومت آن را ملزم به دارا بودن نگرشی جهانی نسبت به مخاطبان فکري و سیاسی خود می کند؛ به گونه اي که
ویژگی هاي منطقه اي را فرو گذاشته و با همۀ داشته هایش متوجه خصیصه هاي مشترك و اصیل انسان، چون عقل، فطرت، روح و
.(80- ارزش هاي معنوي می شود (نک. آل نجف، 1382 ، ص 77
جامعه اي که دین و آرمان هاي توحیدي وجه غایت گرایانۀ آن است و داراي این ملاك ها و استعدادهاي قوي و غنی است، باید
بتواند در جهانی که علم به معناي اثبات گرایانه اش وجه غالبی یافته، ارزش ها و اصول خود را به علم دمیده و با توجه به ویژگی هاي
فرهنگی و تاریخی، مبانی معرفتی و فلسفی اش را در فضاي به دست آمده، تئوریزه نماید و در این فضا، جهان اسلام و عالمان اسلامی
قادر خواهند بود، ارتباطات جهانی خود را با نهادهاي اسلامی دیگر مناطق مستحکم تر ساخته و نهضتی عظیم فرهنگی به وجود آورند
تا انسان عصر حاضر را به فطرت، عقلانیت و معنویت رهنمون کنند و سهم هدایت گرانه خود را افزایش دهند. بالاخره باید توجه
داشت که شیوة طرح این موارد در یک سطح فراملّی و جهانی بسته به نوع عملکرد مسلمین، به ویژه فرهیختگان آن است. در حقیقت،
م یتوان گفت: جهانی شدن امري است که مؤمنان می توانند تکلیف آن را مشخص کنند.
خوشبختانه تجربه هاي بسیار خوب ما در بیش از دو دهۀ انقلاب اسلامی، یعنی داشتن یک حکومت دینی با معیارهاي یاد شده،
شانس حضور ما را در صحنه هاي جهانی بیشتر کرده و حساسیت جهان غرب نسبت به ما خود نشانگر این حضور پر رنگ است که هر
چه این حساسیت بیشتر شود، شاهد خوبی است بر اینکه ما در روند دینی کردن جوامع جهانی موفق بوده ایم. اینکه دنیاي غرب در
مباحثه ها و مذاکراه هاي خود، گفتمان اصلی شان متوجه دنیاي اسلام است، این نشان دهندة خلأزا بودن دنیاي اسلام براي جهانی شدن
است. بدین خاطر است که مهار کردن و دستیابی به اطلاعات دقیق جهان اسلام و پیش بینی ها و پیش گیري هاي وقایع آن، از جمله
مؤلفه هایی است که آنان را سخت به خود مشغول ساخته است.
جهانی شدن به مفهوم رایج آن که بدون نظام سرمایه داري قابل فهم نیست محصول نظامی است که در آن خدا فراموش شده و
با فراموش شدن خدا، در حقیقت انسانیت نیز به قتل گاه برده شده است؛ بنابراین، اسلام می تواند بزرگ ترین چالش براي آن باشد،
بدین خاطر دنیاي سرمایه داري امروز در تلاش است، انسان را از اقبال به دین که او را به فطرت اصیل خویش رهنمون می سازد،
منحرف کند و او را با دستاویزهاي گوناگون تجملاتی، مادي و شهوانی مشغول گرداند و با طرح شعارهایی چون پلورالیزم، شکاکیت
و نسبی گرایی در پی فروریزي ساختار عقیدتی ادیان بزرگ به ویژه اسلام است.
جهان گرایی اسلام، مبتنی بر اخلاق، معنویت و فطرت
براي جهانی شدن اسلامی، لزوماً انطباق با اصول انسانی و فطري بشري باید از محوري ترین ساز و کارهاي معمول باشد. براي مثال،
لازمۀ جهانی شدن اسلامی، مبتنی بودن آن بر پایه هاي استوار عدالت است که فطرت پاك همه آدمیان به حسن آن گواهی می دهد و
اسلام شدیداً انسان را به سوي آن فطرت ارجاع می دهد (روم، 30 ). اساساً ارزش هاي انسانی و اسلامی ریشه در نهاد و سرشت آدمی
دارد و اصالت و انسانیت انسان در گرو قبول چنین فطریاتی است (مطهري، بی تا، ص 37 )، که در دنیاي جهانی شدة غربی چندان
توجهی به آن نمی شود. قوانین دنیاي به اصطلاح متمدن غرب اهتمامی جز تعلیق افعال بر ارادة اکثریت ندارد؛ در حالی که اسلام روش
اجتماعی و قوانین جاري بر آن را بر اساس اخلاق مبتنی نموده و ضمانت اجراي قوانین را به عهده تربیت اخلاقی قرار داده است.
این ضامن اجرا در نهان و آشکار با آدمی بوده و وظیفه خویش را بهتر از هر قدرت کوشنده در برقراري نظم، انجام می دهد.
عدالت، گوهر گمشدة انسان معاصر
امکان یک نظام جهانی، بدون پاي بندي به اصول عدالت و در پیش گرفتن ظلم و فزون طلبی، سودایی خام است، که هر چه داعیه داران
هم برایشان « جهانی شدن » جهانی شدن، خود را به محدودة ستم نزدیک کنند، به همان مقدار از جهان ی شدن دور می شوند و ادعاي
رسواکننده خواهد بود.
اسلام یک دین و ایدئولوژي جامع الاطرافی است که در هر عصري براي زندگی بشریت لازم و ضروري است که برخواسته هاي
مشروع آن پاسخ مثبت می دهد و در سایۀ نظام عادلانه اي که ارائه می دهد، بشریت می تواند در امنیت کامل به سر برد. خصوصیت
عالم گیر اسلام، به خاطر توجه به جنبه هاي معادي و معاشی بشریت در همه زمان ها و مکان ها قابل اجرا است و دین، عدالت و
معنویت که ناموس اصلی جهان و گوهري ترین گمشدة انسان معاصر است، در لحظه لحظه زندگی بشر جریان دارد.
م یتوان گفت: جهانی سازي اسلامی، یک جهانی سازي عقیدتی، توحیدي و معنوي است که به فراسوي مرزها، قومیت ها و زبان ها
م یاندیشد و جهان را به مثابۀ امت واحد اسلامی در نظر می گیرد. این جهان اندیشی بر ملاك عقلانیت، عدل، حقیقت و معنویت
م یچرخد و آنچه منطبق با فطرت پاك انسان باشد، قابلیت جهانی شدن آن فراوان و بلکه حتمی است؛ بنابراین، جهان اندیشی اسلامی با
آنچه که مانع رسیدن به حقوق واقعی و انسانی خود است، می ستیزد و این آن چیزي است که در جهانی شدن مصطلح که بر مدار انسان
مادي مبتنی است، اندك توجهی به آن نشده است. تفاوت اساسی جهان اندیشی و جهان شمولی اسلام با جهانی شدن مصطلح در اینجا
نمایان می شود، که اسلام به طور بسیار واضح طی یک فراخوانی در سراسر مبانی خود زمینه را مساعد می کند تا همۀ دنیا با تشخیص و
اختیار خود به مجموعه بپیوندند؛ اما دنیاي امروزي چنین مبانی جامعی را در اختیار ندارد که به وسیلۀ آن بخواهد راه را براي پیوستن
همه دنیا هموار نماید. پس اشکال گوناگون زور، قدرت، سرمایه و تکنولوژي را در راستاي اهداف خود به کار می بندد. در این میان، بر
عالمان متعهد و شایستگان است که با صلاحیت و اعتماد به نفس و اتکا بر این مبانی مستحکم، ساختار دروغینی را که با سرمایه هاي
عظیم استعماري پدید آمده، درهم شکسته و توجه انسان معاصر را به جامعیت اسلام معطوف دارند.
لطف الهی بکند کار خویش مژدة رحمت برساند سروش
نظرات شما عزیزان: